عشق


عشق واقعی

زن و شوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند. آنها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند. زن جوان: “یواشتر برو من می ترسم” مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره! زن جوان: “خواهش می کنم، من خیلی میترسم.” مردجوان: “خوب، اما اول باید بگی دوستم داری!” زن جوان: “دوستت دارم، حالا میشه یواشتر برونی؟” مرد جوان: “مرا محکم بگیر” زن جوان: “خوب، حالا میشه یواشتر؟” مرد جوان: “باشه، به شرط این که کلاه کاسکت مرا برداری و روی سرت بذاری، آخه نمی تونم راحت برونم، اذیتم می کنه.”

 

روز بعد روزنامه ها نوشتند برخورد یک موتورسیکلت با ساختمانی حادثه آفرید. در این سانحه که بدلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت.

مرد از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود پس بدون این که زن را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند و این است عشق واقعی!

فداکاری عشق ایثار

نظري هم بده
نويسنده: زهرا | تاريخ: سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:عشق واقعی, | موضوع: <-PostCategory-> |

علم بهتر است یا ثروت (از دیدگاه حضرت علی علیه السلام)
سالهاست که یک موضوع انشاء نقل محافل آموزشی ماست 
و بیشتر ما دست کم یک بار درباره این موضوع انشاء نوشته ایم. 
بعضی ها علم رو بهتر دونستیم و بعضی ها ثروت رو و بعضی ها 
هم هر دو را در کنار هم پسندیدیم.. سالها پیش علی (ع) دروازه 
شهر علم یعنی پیامبر (ص) به این سوال پاسخ مبسوطی داده 
که توجه شما رو به اون جلب می کنم:
جمعیت زیادی دور حضرت علی حلقه زده بودند. مرد وارد مسجد 

شد و درفرصتی مناسب پرسید:ـ یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر

است یا ثروت؟

علی در پاسخ گفت:علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و 

مال وثروت میراث قارون و فرعون و هامان وشداد.

مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد. در همین هنگام 

مرد دیگری وارد مسجد شد و همان‌طور که ایستاده بود بلافاصله 

پرسید:ـ اباالحسن! سؤالی دارم، می‌توانم بپرسم؟ امام در پاسخ 

آن مرد گفت:بپرس! مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید:-علم 

بهتر است یا ثروت؟

علی فرمود:علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ می‌کند، ولی مال 

و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی.

نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان‌‌جا که ایستاده 

بود نشست.در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال 

را تکرار کرد،

و امام در پاسخش فرمود:علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم 

دوستان بسیاری است،ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار!

هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد 

شد. او در حالی که کنار دوستانش می‌نشست، عصای خود را 

جلو گذاشت و پرسید:ـ یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟ 

حضرت‌علی در پاسخ به آن مرد فرمودند:علم بهتر است؛ زیرا اگر از 

مال انفاق کنی کم می‌شود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به 

دیگران بیاموزی برآن افزوده می‌شود.

نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار 

ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان 

سؤال را تکرار کرد.

حضرت‌ علی در پاسخ به او فرمودند:علم بهتر است؛ زیرا مردم 

شخص پولدار و ثروتمند را بخیل می‌دانند، ولی از عالم و دانشمند 

به بزرگی و عظمت یاد می‌کنند.

با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را 

نگاه کردند. یکی از میان جمعیت گفت: حتماً این هم می‌خواهد 

بداند که علم بهتر است یا ثروت! کسانی که صدایش را شنیده 

بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست 

و با صدای بلندی شروع به سخن کرد:ـ یا علی! علم بهتر است 

یا ثروت؟

امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت:علم بهتر است؛ زیرا ممکن 

است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجودندارد.

مرد ساکت شد. همهمه‌ای در میان مردم افتاد؛ چه خبر است 

امروز! چرا همه یک سؤال را می‌پرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی 

به حضرت‌ علی و گاهی به تازه‌واردها دوخته می‌شد.در همین 

هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت ‌

علی وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود، 

پرسید:ـ یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟

امام دستش را به علامت سکوت بالا برد و فرمودند:علم بهتر است؛ 

زیرا مال به مرور زمان کهنه می‌شود، اما علم هرچه زمان بر آن 

بگذرد، پوسیده نخواهد شد.

مرد آرام از جا برخاست و کنار دوستانش نشست؛ آنگاه آهسته 

رو به دوستانش کرد و گفت: بیهوده نبود که پیامبر فرمود: من 

شهر علم هستم و علی هم درِ آن! هرچه از او بپرسیم، جوابی 

در آستین دارد، بهتر است تا بیش از این مضحکه مردم نشده‌ایم، 

به دیگران بگوییم، نیایند! مردی که کنار دستش نشسته بود، 

گفت: از کجا معلوم! شاید این چندتای باقیمانده را نتواند پاسخ

دهد، آن‌وقت در میان مردم رسوا می‌شود و ما به مقصود خود 

می‌رسیم! مردی که آن طرف‌تر نشسته بود، گفت: اگر پاسخ 

دهد چه؟ حتماً آن‌وقت این ما هستیم که رسوای مردم شده‌ایم! 

مرد با همان آرامش قلبی گفت: دوستان چه شده است، به این 

زودی جا زدید! مگر قرارمان یادتان رفته؟ ما باید خلاف گفته‌های 

پیامبر را به مردم ثابت کنیم.در همین هنگام هشتمین نفر وارد 

شد و سؤال دوستانش را پرسید،که امام در پاسخش فرمود:

علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش 

می‌ماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.

سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی نمی‌گفت. همه از

پاسخ‌‌های امام شگفت‌زده شده بودند که…نهمین نفر وارد 

مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید: ـ یا علی! علم 

بهتر است یا ثروت؟ امام در حالی که تبسمی بر لب داشت، 

فرمود:علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل می‌کند، 

اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان می‌شود.

نگاه‌های متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، 

انگار که انتظار دهمین نفر را می‌کشیدند. در همین حال مردی 

که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد.او در آخر 

مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به 

روبه‌رو چشم دوخت. مردم که فکر نمی‌کردند دیگر کسی چیزی 

بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در این هنگام مرد پرسید:ـ یا

 اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟ نگاه‌های متعجب مردم به عقب

 برگشت. با شنیدن صدای علی مردم به خود آمدند:

علم بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی

 می‌کنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضعند.

فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود. 

سؤال کنندگان، آرام و بی‌صدا از میان جمعیت برخاستند. 

هنگامی‌که آنان مسجد را ترک می‌کردند، صدای امام را شنیدند 

که می‌گفت:اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من 

می‌پرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی می‌دادم.

منبع: کشکول بحرانی، ج۱، ص۲۷٫ به نقل از امام علی‌بن‌ابی‌طالب، ص۱۴۲
نظري هم بده
نويسنده: زهرا | تاريخ: سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:علم بهتر است یا ثروت,علم,ثروت,از دیدگاه حضرت علی علیه السلام, | موضوع: <-PostCategory-> |

عاقبت اخلاقی ازدواج کردن آقایون....!!!!

قبل از ازدواج : خوابیدن تا لنگ ظهر
بعد از ازدواج : بیدار شدن زودتر از خورشید
نتیجه اخلاقی : سحر خیز شدن

قبل از ازدواج : رفتن به سفر بی اجازه
بعد از ازدواج : رفتن به حیاط با اجازه
نتیجه اخلاقی : معتبر شدن

قبل از ازدواج : خوردن بهترین غذاها بی منت
بعد از ازدواج : خوردن غذا های سوخته با منت
نتیجه اخلاقی : تقویت معده

قبل از ازدواج : استراحت مطلق بی جر و بحث
بعد از ازدواج : کار کردن در شرایط سخت
نتیجه اخلاقی : ورزیده شدن

قبل از ازدواج : دید و بازدید از اماکن تفریحی
بعد از ازدواج : سر زدن به فامیل خانوم
نتیجه اخلاقی : صله رحم

قبل از ازدواج : آموزش گیتار و سنتور و غیره
بعد از ازدواج : آموزش بچه داری و شستن ظرف
نتیجه اخلاقی : همدردی با مردها

قبل از ازدواج : گرفتن پول تو جیبی از پاپا
بعد از ازدواج : دادن کل حقوق به خانوم
نتیجه اخلاقی : مستقل شدن

قبل از ازدواج : ایستادن در صف سینما و استخر
بعد از ازدواج : ایستادن در صف شیر و گوشت
نتیجه اخلاقی : آموزش ایستادگی

قبل از ازدواج : رفتن به سفرهای هفتگی
بعد از ازدواج : در حسرت رفتن به پارک سر کوچه
نتیجه اخلاقی : امنیت کامل.

نظري هم بده
نويسنده: زهرا | تاريخ: جمعه 12 خرداد 1391برچسب:عاقبت,اخلاقی,ازدواج کردن,آقایون,,,,!!!!, | موضوع: <-PostCategory-> |

دختر و پسر

يكى از كارهايى كه دخترا هيشوقت نمى تونن انجام بدن ريمل زدن با دهن بسته است
درست مثل پسرا که نمي‌تونن وقتي‌ دارن زيپ شلوارشون رو بالا ميکشن سرشون رو بالا بگيرن!!


********************
دخترا مثل بلوتوث هستند، تا وقتى کنارشون هستى بهت متصل اند، پسرها مثل واى فاى هستند! ممکنه پيش شما باشن اما همزمان به ده نفر ديگه متصل اند!

********************

گر پسري کشته شود/دختري ترشيده شود/
گر پسران کشته شوند/کل جهان ليته شود/

********************

آدما می تونند پسر باشن اما پسرا نمی تونند آدم باشن
********************

قلب پسرها مثل پارکینگی است که هیچ وقت تابلوی ظرفیت تکمیل بر در آن دیده نمیشود

و اما قلب دخترها مانند فرودگاهی است که مدت ماندن

یک هواپیما در آن بستگی به فرود هواپیمای بعدی دارد

********************

اگه پسرا با جنبه بشن چی میشه؟؟؟؟؟ ۱- بوی ترشی کشور رو بر می داشت

(لذا مشکلات زیادی برای شهرداری پیش می یومد) ۲- ازدواج برای دختران تبدیل

به ارزو و رویای شبانه می شد ۳- شوهر مثل قند و پنیر کوپنی می شد و صف های

طولانی برای گرفتن آن به وجود می امد پس به این نتیجه می رسیم که: پسر ها

همین طور بی جنبه باقی بمونن هم برای دخترا بهتره هم برای تمدن

********************

بیچاره پسرها اگه تیپ بزنن برن بیرون میگن با کی قرار داری؟ اگه لباسهای

معمولی بپوشن میگن اصلا سلیقه نداری اگه زیاد بگن دوستت دارم .

میگن باز چه نقشه ای تو سرته اگه نگن دوست دارم

میگن پای کس دیگه ای وسطه اگه زیاد بهتون زنگ بزنن میگن اعتماد نداری

اگه یه مدت زنگ نزنن میگن سرت خیلی شلوغه اگه تو خونه زیاد بخندن

میگن لوس شدی اگه نخندن میگن چه مرگته عاشق شدی اگه شام بخوان

میگن همش به فکر شکمتی اگه شام نخوان میگن چی کوفت کردی


********************

قلب دخترامثل قبرستونه هرکی به اونجاپامیذاره دیگه نمیتونه برگرده

اماقلب پسرامثل هتل ۵ستاره است معلوم نیست کی میادکی میره

********************

زن به شوهرش میگه : تو هندوستان یک زن رو به قیمت

یک گوسفند فروختند.. به نظر تو این بی انصافی نیست؟؟؟

شوهره میگه : نه اگه زن خوبی باشه می ارزه…

********************

دغدغه های پسر جوان :
کار ندارم ، پول ندارم ، سربازی نرفتم ، ماشین و خونه ندارم ، و …
دغدغه های دختر جوان :
لاک ناخونم پاک شده ، مهری سرویس طلا خریده ،

دختر خاله ام ماشین داره ، مامان غذای خوب نمی پزه ، عروسکمو هنوز نخوابوندم!

********************

زنها دو وقت گریه می کنن: وقتی فریب می خورن ، وقتی می خوان فریب بدن.

********************

بزرگترین گناه؟ شوهر نداشتن

بزرگترین تفریح؟ شوهر سرکار گذاشتن
بزرگترین کار؟ شوهر تربیت کردن
بزرگترین شگفتی؟ شوهرعاقل دیدن
بزرگترین آرزو؟ داشتن مردی به اسم شوهر

********************

نصیحت خنگول به پسرش : هیچ وقت زن نگیر به پسرت هم بگو زن نگیره!

********************

هشدار به دخترهای دم بخت ، دخترهای چینی با مهریه ی کم در راهند… بجنبید.

********************

فرهنگ لغات زنان : ۱٫ آره یعنی نه ۲٫ نه یعنی آره ۳٫ ما با ید با هم حرف بزنیم

یعنی بشین فقط گوش کن ۴٫ هر کار دوست داری بکن یعنی بکن ولی

بعد دهنت سرویسه ۵٫ چقد منو دوست داری ؟ یعنی یه گندی زدم می خوام

بگم ۶٫ دو دقیقه دیگه حاضرم یعنی دو ساعت علافی

********************

بهانه ی دخترا: ۱ – فاصله سنی مون خیلی زیاده

(یعنی خیلی از مرحله پرتی) ۲ – من به تو علاقه به اون صورت ندارم

(یعنی خیلی بد هیکلی) ۳ – من الان تو موقعیت بدی هستم

(یعنی دلم یه جا دیگه گیره) ۴ – تقصیر تو نیست تقصیر منه

(یعنی عجب غلطی کردم با تو آشنا شدم) ۵

– من تو رابطه مون از هیچ کاری دریغ نکردم

(یعنی هر غلطی خواستم کردم) ۶ – دیروز یه خواستگار دکتر داشتم (یعنی زودتر بیا منو بگیر )

********************

دختر:موجودی است که وقتی تعجب میکند میگوید واااااااااا!!

و وقتی خوشحال است میگوید بمیری الهییییییی!!

وقتی غمگین است آه میکشد و وقتی میترسد جیییییییغ بنفش میکشد .

وقتی بدش می آید میگوید ویشششش . وقتی خوشش می آید میگوید ووییییی.

همه عناصر ذکور گیتی در عشق او واله و سرگردانند .

تاریخ تولد و شماره کفش با جناق

پسر عمه ی دختر خاله ی داماد همسایه ی پوریا پور سرخ را میداند .

از سوسک اصولا نمیترسد بلکه چندشش میشود

********************

نظري هم بده
نويسنده: زهرا | تاريخ: جمعه 12 خرداد 1391برچسب:دختر و پسر, | موضوع: <-PostCategory-> |